[ad_1]

رئیس جمهور دونالد ترامپ به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر وقایعی که این روزها ایالات متحده را لرزاند تأثیر خواهد گذاشت. وی از پیروان خود خواست تا نتیجه انتخابات را زیر سال ببرند. او می خواست رادیکال ترین حامیانش بنیان هایی را که ملتش بر اساس آن ساخته شده است زیر سوال ببرند. همه اینها زیر سوال است فضایل مدنی که از کسانی که یک کشور را اداره می کنند انتظار داریم با اقدامات ترامپ نشان داده نمی شود. اما واکنش برخی از سیستم عامل های دیجیتال مانند توییتر و فیس بوک قابل تأمل است.

این شرکتها تصمیم گرفته اند حسابهای رسمی رئیس جمهور را مسدود کنند. مشکل جدید نیست. در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ، آنها قبلاً به روشی مشابه عمل کرده بودند. به همین مناسبت ، آنها پیامهای ارسال شده از حساب شخصی خود را نادرست زیر سوال بردند. حتی برخی از شبکه های تلویزیونی وی را از آنتن بردند. این اقدامات بر اساس این واقعیت است که “رئیس جمهور دروغ می گوید” یا اینکه ادعاهای وی “هیچگونه مدرک و مدرکی ندارد.

این واقعیت ها تا حدودی گیج کننده است. اول ، به دلیل دامنه و عواقب تصمیم گیری این شرکت ها. دوم ، زیرا حتی وقتی اظهارات ترامپ را رد می کنیم ، احساس می کنیم او حق دارد خودش را بیان کند.

با این حال ، این شرکت ها به این نتیجه رسیدند که اظهارات رئیس جمهور شایسته بازتولید نیست. یعنی آنها به آستانه خاصی از حقیقت نرسیده اند تا در مجامع عمومی شنیده شوند.

سوال ساده است: آیا ترامپ سانسور شده است؟ پاسخ به این س dependsال بستگی به نحوه برخورد ما با س questionsالات دیگر دارد: آیا محتوای بیان سیاسی باید در دموکراسی تنظیم شود؟ اگر بله ، چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ آیا صاحبان این شرکت ها بهترین هستند؟ آیا آنها می توانند تصمیم بگیرند که چه محتوایی منتشر می شود؟

رسانه های اجتماعی ، مانند آنهایی که ترامپ را مسدود کردند ، ضروری است. تا حدی که دادگاه تجدیدنظر دور دوم آمریکا حکم داد که ترامپ نمی تواند بنا به صلاحدید خود از حساب شخصی خود اقدام کند. در پرونده م Instituteسسه Knight First Change ، وی تأیید کرد که نمی تواند حساب های شخصی توییتر خود را در کاربران مسدود کند. به این ترتیب ، ترامپ علیه این کاربران تبعیض قائل می شود و آزادی بیان آنها را نقض می کند.

بنابراین دادگاه حکم داد که حساب ترامپ یک کانال ارتباطی مشترک است که توسط رئیس جمهور برای انتقال پیام های با اهمیت عمومی استفاده می شود. بنابراین باید به عنوان یک حساب دولتی درک می شد. این شرایط حاکی از آن است که باید به عنوان یک “مجمع عمومی” دیده شود که توسط دولت کنترل نمی شود ، جایی که همه شهروندان حق دارند آزادانه شرکت کنند و ابراز عقیده کنند.

با این حساب ، ما می توانیم سه نوع مشکل مربوط به آزادی بیان را تشخیص دهیم. اولین ، به وضوح مفهومی ، مربوط به اهمیت آن است. مورد دوم ، ماهیتی هنجاری دارد ، به دلایلی مربوط می شود که چرا ما ، به عنوان یک جامعه سیاسی ، فرصتی را برای بیان آزادانه خود فراهم می کنیم. مورد سوم مربوط به بهترین راه برای اطمینان از شنیدن انواع صداها است. به خصوص اگر با عقل سلیم مخالف باشند.

(DPA)

اولین مشکل منطقا مقدم بر سایر موارد است. تنها پس از دانستن معنای “آزادی بیان” ، می توان نظریه های هنجاری را به کار برد که به ما امکان حل مشکلات توجیه و اشاعه آن را می دهد. بعلاوه ، اتفاقی که لزوماً برای دیگران رخ نمی دهد با این حق اتفاق می افتد. ما اعتقاد داریم که این مستحق حفاظت پایدارتر است. همانطور که کارلوس نینو استدلال می کند: در هر جامعه لیبرالی ، آزادی بیان امری اساسی است ، اما ما مطمئن نیستیم که چرا یا مخالف آن هستیم.

بنابراین آیا ترامپ از حق خود برای آزادی بیان استفاده کرد؟ آیا دارندگان این شبکه های اجتماعی موظفند عبارات خود را گسترش دهند؟ آیا آنها می توانند پیام های رئیس جمهور یا مقامات دولتی را فقط به دلیل مخالفت با محتوای بیان خود لغو کنند؟ آیا این واقعیت که سخنرانی رئیس جمهور دارای محتوای مورد علاقه عمومی است اهمیت دارد؟ سرانجام ، آیا مهم است که حساب شخصی شما به عنوان “مجمع عمومی” و یک حساب دولتی طبقه بندی شود؟

من فکر می کنم بدون شک مسئله آزادی بیان بود. که این شرکت ها رئیس جمهور را سانسور می کنند. که ما نباید تصور کنیم تنظیم مقررات محتوای سخنرانی در دست یک شرکت در مورد موضوعات مورد علاقه عمومی است. این بدان معنا نیست که رسانه ها موظف به تبلیغ و یا بیان سخنان رئیس جمهور هستند. س isال کوچکتر است: اگر آنها تصمیم به پخش سخنرانی بگیرند ، پس نمی توانند پخش آن را قطع کنند زیرا با محتوای آن موافق نیستند.

از طرف دیگر ، با توجه به اینکه حساب دولت نوعی “مجمع عمومی” را باز می کند ، بی تفاوت نیست. با همان شرایط ، صاحب آن مجموعه ای از تعهدات و حقوق را دارد. رئیس جمهور نباید بنا به صلاحدید خود مانع از بیان خود در مصرف کنندگان شود. شرکت ها نمی توانند از دانش عباراتی که در آنجا بیان می شود جلوگیری کنند. حداقل تا آنجا که محتوای آن به نفع عموم است.

در حقیقت ، آزادی حداقلی بیان احتمال انتشار نظر را پیش فرض می گیرد. علاوه بر این ، حق دریافت آن نیز مهم است. در این حالت ، هم ترامپ حق داشت نظرات خود و هم مخاطبان خود را بیان کند و علاقه مندان به این موضوع نیز حق شنیدن آن را داشتند. حتی اگر ما کاملاً مخالف این ادعاها هستیم ، مطمئن باشیم که آنها خلاف واقع هستند و فکر می کنیم قصد عمدی برای گمراه کردن مردم وجود دارد. این حق تضمین می کند که ما می توانیم این صداها را بشنویم ، از آنها انتقاد کرده و آنها را رد کنیم.

در همه اینها ، دلایل آزادی بیان مهم است. توجیهات مختلفی در ادبیات تخصصی وجود دارد. به هر حال ، فکر می کنم جالب ترین موردی است که آن را به دموکراسی متصل کند. یا اینکه این “پیش نیاز” خودگردانی است. آزادی بیان ابزاری است که دموکراسی را عملی سازد. همانطور که دادگاه عالی ایالات متحده اعلام کرده است ، “بحث عمومی قوی و بی بند و باری” باید تشویق شود.

با این حال ، تصمیمات تجاری پیروان را از دریافت پیام خود محروم می کند. علاوه بر این ، آنها قبلاً انتشار او را ممنوع کرده بودند. منتقدان وی از داشتن دلایل جدی تری برای رد رئیس جمهور جلوگیری شده اند. به طور خلاصه ، این مورد بارز سانسور است.

فیلسوف توماس اسکانلان استدلال می کند که آزادی بیان دارای مقدار معقول و منطقی است. ما باید اطمینان حاصل کنیم که حتی کسانی که به شدت با آنها مخالف هستیم صحبت می کنند. آنها ، شاید به ویژه آنها ، باید بتوانند نظرات خود را بیان کنند تا بتوانیم میزبان یک بحث عمیق در مورد موضوعات مورد علاقه عمومی باشیم. و بدین ترتیب نسبت به عیب ها و فضایل این سخنرانی ها هشدار دهید.

فقط از این طریق می توان دموکراسی قوی تری تضمین کرد. این موضوعات از نظر نهادی بسیار مهم است که به صاحبان این شرکت ها واگذار می شود. این به نفع ترامپ نیست: به نفع بحث ها ، بحث ها و تصمیم گیری های بهتر شهروندان است.

* مشروطه خواه

بولتن 9:00

از دوشنبه تا جمعه ، هیئت تحریریه ما مناسب ترین اطلاعات را برای هر روز انتخاب می کند.



[ad_2]

By dyJJ19

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *